
زنی مسیحی در شهر ونیز به خاطر ابتلا به بیماری ایدز در حال مرگ بود . به کشیش میگن که بیادو باعث آرامش روحی زن بشه.کشیش میادو با زن صحبت می کنه اما هیچ فایده ای نداره . زن میگه: من باخته ام . من تموم زندگیمو ویران کرده ام . من دارم با درد و رنج به جهنم میرم . هیچ امیدی برام نمونده .
در همین موقع چشم کشیش به عکس دختر زیبایی در اتاق می افته ،کمی فکر می کنه، بعد از زن می پرسه:” اون عکس کیه؟
زن با خوشحالی پاسخ میده : اون عکس دخترمه ، زیبا ترین کسی که در دنیا دارم.خیلی دوسش دارم.
کشیش می پرسه اگر دخترت به دردسر بیفته یا خطایی ازش سر بزنه ، کمکش می کنی؟ می بخشیش ؟ بازم دوستش داری؟
زن نالان میگه : البته که کمکش می کنم . من حاضرم هر چیزی که از دستم بر بیاد براش انجام بدم! چرا این سؤالو می کنی؟
کشیش میگه چون می خوام بدونی که خدا هم تورو خیلی دوست داره و عکسی از تو رو نزد خودش نگه داشته .
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0